تصور کن در این دنیا مرا زیبا نمی دیدی!
مرا از شاخه ی تنهاترین گلها نمی چیدی
تصور کن که با چشمان من نجوا نمی کردی
چه میکردی تو با تنهاییت در اوج نومیدی
چه سوت و کورمی شد زندگانی بی چراغ عشق
چه خوشحالم دلم را بی هوا یکباره یدی
تمام عمر مدیون توام چون خوب می دانم
که دل بی عشق میمیرد بدون هیچ تردیدی
تصورمی کنی شایدکه روزی بی توخواهم رفت
به جانت بسته ام جان را وتو هرگز نفهمیدی
هزاران غنچه در من می شکفت از شوق آغوشت
تو اما با من غمگین خونین دل نخندیدی
شقایق های عاشق دل به این دنیا نمی بندند
تو هم مانند من با ساز این دنیا نرقصیدی
بدون عشق جام آرزوها را نمی خواهم
برای ارگ ویرانم ، شکوه تخت جمشیدی
هزاران سال دیگر از وجودت نور می گیرم
تمام لحظه های سرد عمرم را تو خورشیدی
زهراضیایی بروجنی
غزلی بر وزن مفاعلاتن مفاعلاتن مفاعلاتن مفاعلاتن
نمی ,بی ,دل ,کن ,عشق ,تو ,این دنیا ,کن در ,نمی دیدی ,در این ,تصور کن
درباره این سایت